به نام او...
پیش پرداخت پول خوابگاه، اون هم برای دو ترم... خبری که همه ی بچه ها رو شوکه کرد! اگر در زمان معین پرداخت نکنی؛ ترم بعد نه جایی برای خوابیدن داری... و نه واحدی برای پاس کردن!! در مورد این ظلم بزرگ و مشکلات مالی بچه ها و ... فراوان سخن رفته و دلیلی برای بیان مجدد اون ها نمی بینم. تا روزی هم که هم دانشگاهی های عزیزمون انقدر نسبت به حقوق اولیه شون بی تفاوت هستن، همین آشه و همین کاسه! ظلم پشت ظلم... درد پشت درد... مصیبت پشت مصیبت!
ولی نکته ای که به نظرم خیلی جالب اومد و قصد دارم تو این پست روی اون مانور بدم، نوعی عکس العمل خاص از جانب بچه هاست بعد از شنیدن این خبر....
جمله هایی برخاسته از خشم و حیرت دوستانم... با این مضمون مشترک: "اصلاً ما شاید افتادیم مردیم... اونوقت کی میتونه از اینا پولشو پس بگیره؟!!" یکی دو بار اول فقط به این جملات طنزآلود خندیدم... ولی تکرار چندین باره ی اون از زبان افراد مختلف بدجوری ذهنم رو مشغول کرد. چرا یه دانشجو باید تو سبزترین سال های زندگیش دم از مرگ بزنه... یا حتی بهش فکر کنه؟! کسی که داره تو یکی از معتبرترین داشگاه های کشور تحصیل می کنه و نسبت به اکثر هم سن و سالاش تقریباً شرایطی ایده آل داره...!
بیش تر فکر کردم شاید جوابی پیدا کنم. خاطرات این چهار ترم رو به سرعت تو ذهنم ورق زدم، تصاویر جالبی خودنمایی کردن؛ افسردگی... گوشه گیری... مشکلات روحی... اعصاب های ضعیف... خشم های ناگهانی... آرامش موقت با کمک دود و الکل... شوخی های بی هدف... شادی های زودگذر!! پسری تنها... در گوشه ی بالکون... هم آغوش با یک نخ سیگار؛ تصویری آشنا که کم ندیدیم در این دو سال! چرا ها لحظه به لحظه مهیب تر و پررنگ تر احاطه ام می کردن.
چرا باید این طور باشه؟ دانشگاه صنعتی چه کرده با جوانانی که با هزار و یک امید و آرزو واردش شدن؟! چگونه مسئولین بلعیدند اون همه شور و نشاط رو؟! "بالاترین آمار خودکشی در سطح دانشگاه های کشور"؛ آیا واقعاً حاصل این فضای بیش از حد پرنشاط و آزاد دانشگاه نیست؟!
سخت گیری های غیر منطقی اساتید... که مسلماً خواست مسئولین دانشگاهه؛
"پاس نشدن"، "معدل پایین"، "مشروطی"، "اخراج"... کابوس بسیاری از بچه ها؛
فضای شدیداً بسته ی سیاسی که فرصت کوچکترین اظهار نظر رو از اهالی دانشگاه گرفته؛
لغو اکثر اردو ها، بزرگداشت ها، جشن ها و تریبون های تشکلات غیر بسیجی دانشگاه؛
رفتار وحشتناک حراست دانشگاه با دانشجو ها اون هم به هر بهانه ای؛
دوری دانشگاه از سطح شهر و عدم وجود کمترین امکانات تفریحی در شعاع 15 کیلومتری؛
... به همه ی این ها تازه دوری بچه های خوابگاه از خانه و خانواده رو هم اضافه کنید!
باز هم بگم؟! "زندان صنعتی" به نظرم توصیف مختصر و مفیدی باشه برای این دانشگاه دوست داشتنی!! می بینید بچه ها، مشکلات ما تو نبودن یک تشکل مخالف - مثل انجمن اسلامی - خلاصه نمی شه. ما خطرناک ترین و حل نشدنی ترین اختلاف رو با مسئولین داریم و اون چیزی نیست جز اختلافات عمیق ایدئولوژیکی و فرهنگی! شکاف فرهنگی جامعه ی ایرانی غیر قابل انکاره... و این شکاف تو دانشگاه ما کم کم داره تبدیل به گسلی خطرناک میشه.
باید کاری کرد... ولی تک روی ها، راه به جایی نخواهند برد. این مشکل جمعی تنها با یک موج برخاسته از اراده ی جمع قابل حله. از ما گفتن....
تقریبا با حرفات موافقم جو دانشگاه دیگه خداییـــــش بدجوری کسل کننده شده همش عزاداری و یادواره شهدا البته به نظرم احیا انجمن شاید کافی نباشه ولی لازم هست 100%
ولی من نگرانم که احیا تشکلی با نام "انجمن اسلامی" و اون هم به هر وسیله ای... ممکنه خطرناک باشه! سوء استفاده از یک اسم برای تحریف افکار عمومی بارها و بارها در جوامع مختلف صورت گرفته...
انجمنی که خشت خشتش رو خود بچه ها نسازند... بخواد با سیاسی بازی و لابی های پشت پرده شکل بگیره، نمیشه بهش صد در صد اطمینان کرد.
!this is a prison...this is the worst university in the world
پس بریم تو کار ساختن prison break 2...! :دی
(دسته جمعی)
الغدیر هم حکم زندان انفرادی را داره
لایک!!
واقعا زندان راحت ترند تو زندان میشه حرف زد ولی اینجا اگه غیر درس و کارای بسیجی کردن کار دیگری بکنید
جرآتش رو ندارید بکند با تشکر از آقای همدانی
راستی غذای افتضاح سلف را فراموش کردی
آره، نبودن اینترنت تو خوابگاه پسرا رو هم یادم رفت بنویسم...
کلاْ مشکل زیاده... تو یکی دو پست نمی گنجه!!
بعضی آدما میگن: هیچ وقت از آدما(منظورشون بقیه ی آدماست) امیدشون رو نگیرید چون شاید تنها چیزی باشه که براشون مونده! به همین خاطر من نظری ندارم!